تمام غصه ی ما بال و پر نداشتن است
تمام غصه ی ما بال و پر نداشتن است
ز رمز و راز پریدن خبر نداشتن است
در این قفس متولد شدیم و می میریم
طبیعت قفس عمر در نداشتن است
چگونه داغ دلش خون نباشد از غم عشق
که شرط داغ ندیدن جگر نداشتن است
طبیب حاذق بیمار زندگی مرگ است
علاج دردسر عمر سر نداشتن است
فقط نصیب شهیدان سرسپرده ی توست
سعادتی که شایسته ی سپر نداشتن است
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۲ ساعت ۲:۵۷ ب.ظ توسط منتظر
|
عاقبت مغرب محو مشرق میشود