باز هم يك بازي وبلاگي ديگر. اين بار داوود مراديان از من دعوت كرده است كه درباره سيد مرتضي آويني بنويسم. البته خودش هم توضيح داده كه اين روزها نوشتن از آويني مد شده! راست مي‌گويد. اين روزها مي‌بينيم كه بيشتر آدم‌ها يا پسرخاله آويني بوده‌اند يا رفيق و همسنگر او! امروز حتي دشمنانش هم درباره او مي‌نويسند. آش آنقدر شور شده و نوشتن از آويني آنقدر مد شده كه ابراهيم نبوي هم درباره آويني مطلب مي‌نويسد و پيش بيني مي‌كند اگر آويني زنده بود، امروز با ولايت مخالفت مي‌كرد و به زندان مي‌افتاد!

بعضي‌ها هميشه عادت دارند با اما و اگر زندگي كنند. درست مثل بعضي گزارشگران فوتبال كه هر وقت تيم‌شان عقب مي‌افتد مي‌گويند: «اگر بتونيم در محوطه جريمه تيم حريف، يه پنالتي بگيريم و اگه اون پنالتي رو به گل تبديل كنيم، نتيجه مساوي ميشه، اونوقت مي‌تونيم به زدن گلهاي بيشتر اميدوار باشيم و حتي بازي رو ببريم!»

يادم هست همين ابراهيم نبوي چند سال پيش كه ويژه‌نامه نوشتن براي آويني مد شده بود، مطلبي نوشته بود و از ميان همه‌ي ويژگي‌هاي فكري، هنري، اخلاقي و رفتاري آويني فقط از اين نكته خوشش آمده بود كه او يك روزي در يك جايي از نام «ايران» تعريف كرده بود! و نبوي از اين همه حس وطن پرستي آويني كيف كرده بود و از آويني خوشش آمده بود و درباره‌اش مطلب نوشته بود! (دليل اينكه اين جماعت هرگز نمي‌توانند بسيجي و تفكر بسيجي را درك كنند، همين است. اگر بخواهند لطفي كنند و از بسيجي‌ها تعريف كنند، آنها را نوادگان آرش كمانگير مي‌نامند!)

خوب وقتي كسي آويني را تنها در همين حد بشناسد و ديگر نداند كه او چه اعتقادات و چه تفكراتي درباره انقلاب اسلامي، امام، ولايت، فرهنگ، هنر، دين، حكومت، غرب، توسعه، ليبرالسيم، سكولاريسم، دموكراسي و … داشت، طبيعي است كه به چنين توهمات و تخيلاتي برسد.