بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏


فاطى که ز من نامه عرفانى خواست


از مورچه ‏اى تخت سلیمانى خواست‏


گویى نشنیده «ما عرفناک» از آنک به


جبریل از او نفخه رحمانى خواست‏


آخر پس از اصرار، مرا وادار کردى از آنچه قلبم ناآگاه است و از آن اجنبى هستم طوطى وار چند سطرى بنویسم. و این در حالى است که ضعف پیرى آنچه در چنته داشتم- هر چند ناچیز بود- به طاق نسیان سپرده و گرفتارى‏هاى ناگفتنى و نانوشتنى بر آن اضافه شده و کافى است که تاریخ این نوشتار بگویم تا معلوم شود در چه زمانى براى رد نکردن تقاضاى تو شروع نمودم. شنبه 24 شعبان المعظم 1404- 5 خرداد 1363- خوانندگان در این تاریخ ملاحظه کنند اوضاع جهان و ایران را. از کجا شروع کنم؟ بهتر آن است از فطرت باشد فِطْرَةَ اللَّهِ الّتى‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه در این جا به فطرت انسانها بسنده کرده، گرچه این خاصّه خلقت است وَ انْ مِنْ شَیْ‏ءٍ الّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ همه گویند:


ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم


با شما نامحرمان ما خامُشیم‏